به گزارش سینماپرس، پنجم مردادماه سالروز عملیات افتخارآفرین "مرصاد" در سال ۶۷ است. مسعود رجوی سرکرده گروهک ضالّه منافقین به قصد تصرف تهران در طول مدت ۴۸ ساعت حمله گستردهای را ترتیب داد و در نهایت با حضور دلاورانه نیروهای نظامی و مردمی ناکام ماند.
محمدحسین حیدری قائممقام انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس از عملیات مرصاد عکاسی کرده است و خاطرات جالبی از این عملیات دارد. متن کامل مصاحبه تفصیلی حیدری را در ادامه مطالعه میکنید.
*آقای حیدری درباره عملیات مرصاد و نحوه حضور و عکاسی خودتان در این عملیات بفرمایید:
من قبل از شروع عملیات مرصاد در اسلامآباد بودم. روز چهارم مردادماه ۶۷ حدود ساعت ۹ شب هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند. نیروهای منافقین نیز از مسیر زمینی و با گذر از قصرشیرین به سمت اسلامآباد در راه بودند. منافقین که از قبل منطقه را شناسایی کرده بودند از عدم حضور قوای نظامی ایران در این مناطق خبر داشتند بنابراین به راحتی موفق به نفوذ در خاک ایران شدند. پس از آن ما به سمت گیلانغرب حرکت کردیم. نزدیک سحر بود که به آنجا رسیدیم و شاهد عقبنشینی همه نیروهای ایران بودیم. عراق با تمام توانش حمله میکرد تا بتواند تعداد زیادی اسیر بگیرد تا در مبادله بتوانند نیروهای خودشان را آزاد کنند. در گیلانغرب همهچیز به هم ریخته بود و اصلاً خط مقدم مشخص نبود.
نوع خودروهای منافقین در این عملیات مناسب جنگ شهری بود، یعنی آنها خودروهایی را انتخاب کردند که بتوانند با سرعت حدود ۸۰ کیلومتر حرکت کنند چون فکر میکردند به سرعت میتوانند خود را به تهران برسانند. بعدها طی بازجویی از اسرای عملیات مرصاد مشخص شد که منافقین تمام طول مسیر تا تهران را شناسایی کرده بودند و اسامی تمام پاسگاهها و فرماندهان در این مسیر را داشتند. یعنی یک پروژه اطلاعاتی سنگین در پس این حمله بود و بیگدار به آب نزده بودند. آنها با سرعت به اسلامآباد رسیده بودند. همچنین تعداد زیادی از نیروهای منافقین از سراسر ایران در کرمانشاه جمع شده و منتظر بودند تا با ملحقشدن به آنها به سمت تهران حرکت کنند. عدهای از نیروهای منافقین هم از سایر کشورها در عراق جمع شده بودند تا آنها هم در کرمانشاه به یکدیگر ملحق شوند.
وقتی که ما از گیلانغرب به اسلامآباد بازگشتیم متوجه تصرف کامل شهر به دست منافقین شدیم. در آن موقع عملیات مرصاد هنوز شروع نشده بود. منافقین شامگاه به اسلامآباد رسیده بودند و عدهای را در سطح شهر و حتی در بیمارستان قتلعام و به سمت کرمانشاه حرکت کردند. در این میان عدهای از نیروهای تیپ ۳۲ انصار که در گردنه چهارزبر اردو داشتند به طور اتفاقی با منافقین مواجه و موفق به جلوگیری از پیشروی آنها میشوند. شهر تا فردای آن روز یعنی پنجم مرداد در تصرف منافقین بود تا اینکه هواپیماها و هلیکوپترهای ما به منافقین حمله میکنند. یکی از اشتباهات بزرگ منافقین ایجاد جبههای به عرض ۱۸ متر در خیابان اصلیِ تنگه چهارزبر بود که به دلیل کمعرض بودن این جبهه تلفات و خسارات بسیاری به آنها وارد شد. من در این منطقه عکسی از خودروهای سوختهشده منافقین را ثبت کردم که اغلب عملیات مرصاد در منابع مکتوب با آن عکس شناخته میشود. در این منطقه نیروهای ما با شلیک آرپیجی چند دستگاه از خودروهای منافقین که جلوتر بودند را منهدم کردند و بقیه خودروها پشت سر آنها گرفتار شدند، سپس هواپیماها و هلیکوپترها به آنجا رسیدند و مسیر جاده را بمباران کردند و صحنهای که در این عکس میبینید شکل گرفت که تمام خودروهای منافقین منفجر شده و پشت سر هم قطار شدهاند.
سپس غروبِ روز پنجم مرداد نیروهایی از منافقین که عقبنشینی کرده بودند به همراه نیروهایی که از عراق به آنها ملحق شدند و در گردنه پشت اسلامآباد اکیپی را تشکیل دادند و در نهایت دوباره به اسلامآباد حمله و شهر را تصرف کردند. سپس هواپیماهای ما منطقه را کاملاً بمباران کردند. بسیاری از منافقین فرار کردند و خود را به عراق رساندند، تعدادی از آنها هم در زیر پلها و یا درختان بلوط مخفی شده بودند که نیروهای ما تمام منطقه را پاکسازی و آنها را اسیر کردند.
عملیات فروغ جاویدان که با آن همه تبلیغات و ادعاهای منافقین شروع شده بود و فکر میکردند ۴۸ ساعته تهران را تصرف میکنند به همین سادگی شکست خورد. البته اگر منافقین موفق به عبور از چهارزبر میشدند و در کرمانشاه به سایر نیروهایشان ملحق میشدند مقابله با آنها بسیار مشکل میشد که بحمدالله نقشه آنها عملی نشد.
* با توجه به اینکه شما در عملیاتهای بسیاری عکاسی کردهاید چه وجه تمایزی میان مرصاد با سایر عملیاتها قائل هستید؟
حمله منافقین چند روز پس از امضای قطعنامه ۵۹۸ انجام شد و به همین خاطر بسیاری از نیروهای ما آمادگی لازم را نداشتند و پیشبینیِ حمله مجدد عراق پس از قبول قطعنامه را هم نمیکردند. در آن زمان عدهای میگفتند که مردم از جنگ خسته شدند و دیگر کسی حاضر به جنگیدن نمیشود؛ اما من با چشم خودم دیدم که اهالی لرستان و کرمانشاه با چوبدستی پشت کامیونها سوار میشدند و برای دفاع به مناطق درگیری با منافقین میآمدند. تماشای این صحنه برای من بسیار جالب بود که در آن شرایط نیز مردم عادی بدون هیچگونه سازماندهی برای جنگ میآمدند. ما در روز پنجم مرداد شاهد درگیری تن به تن نیروهای ایرانی با منافقین بودیم اما در روز ششم با وجود اینکه نیاز به حضور تعداد بیشترِ نیروها نبود و منافقین متلاشی شده بودند، نیروهای مردمی فوجفوج در حال ورود به منطقه بودند.
ماجرای جالب در این عملیات کشف یک دوربین فیلمبرداری بود که صحبتهای دو سه نفر از دختران و مردان منافقین را ضبط کرده بود. زمانی که منافقین در چهارزبر تار و مار شدند و عقبنشینی کردند این چند نفر در زیر یک پل جمع شدند و مشغول صحبت بودند. یک دوربین فیلمبرداری vhs که برای ضبط فیلم تبلیغاتی از این عملیات توسط منافقین به کار گرفته شده بود هم زیر پل افتاده و روشن مانده بود. این دوربین قسمتی از پا و صورت یکی از آنها را در کادر خود داشت و صدای صحبتشان را به وضوح ضبط کرده بود. آنها در این فیلم میگفتند: «...مجاهدین ما را فریب دادند و ما فکر کردیم همهچیز برای تشکیل حکومت در ایران آماده است و تا سی چهل ساعت دیگر تهران را تصرف میکنیم. الان مسعود دارد لذتش را میبرد و ما را در این مهلکه انداخته است...» افرادی که در این فیلم بودند از کشورهای اروپایی همچون اتریش و بلژیک آمده بودند و اصلاً آموزش نظامی ندیده بودند چرا که منافقین فقط به نیروهایی که در عراق داشتند آموزش نظامی میدادند.
*در یکی از عکسهای شما از عملیات مرصاد تصویر مسعود و مریم رجوی روی در یک وانت وجود دارد. لطفاً درباره این عکس توضیح دهید:
منافقین روی اغلب خودروها پرچم مجاهدین و یا عکس مریم و مسعود را چسبانده بودند. چه خودروهای نظامی و چه خودروهای سواری و وانت. من از وانت قرمزرنگی که عکس مریم و مسعود روی در آن چسبیده بود عکس انداختم.
تعداد زیادی از عکسهای مریم و مسعود را نیز برای استفاده تبلیغاتی با خود آورده بودند که بچهها پس از پیروزی عملیات مرصاد آن عکسها را زیر پا انداخته بودند و من از این صحنه هم عکس انداختم.
*یعنی آنها به گمانِ پیروزیِ عملیات این عکسها را برای استفاده تبلیغاتی آورده بودند؟
بله همینطور است. فضای فکری آنها دارای جو تبلیغاتی و مانوری بود، یعنی اصلاً کل این عملیات را یک مانور میدیدند. شواهد حاکی از این است که منافقین احتمال درگیری به این شدت را نمیدادند. یعنی فکر میکردند به راحتی و با سرعت تمام میتوانند تهران را تصرف کنند.
منافقین خیال میکردند ایران دیگر توان دفاع ندارد
*چرا منافقین علیرغم مقاومت جانانه ایرانیها در جنگ هشتساله و شکست سنگین ارتش بعث چنین طرز فکر سادهانگارانهای درباره تصرف ایران داشتند؟
این ماجرا چند دلیل دارد. اول اینکه خیال میکردند ایران به این خاطر قطعنامه را قبول کرده که از جنگ خسته شده و دیگر توان دفاع ندارد. دوم اینکه سران منافقین نیروهایشان را شستوشوی ذهنی داده بودند تا آنها فکر کنند مردم ایران دوستدارشان هستند و در تصاحب حکومت به منافقین کمک میکنند. البته منافقین در این زمینه برنامهریزیهای موفقی هم داشتند مثل همان موردی که تعداد زیادی از نیروهای منافقین را از سراسر ایران در کرمانشاه جمع کرده و نیروهای خارجنشین خود را هم در عراق ساماندهی کرده بودند؛ اما به لطف خدا و با رشادت رزمندگان اسلام موفق به الحاق و اتحاد این نیروها با یکدیگر نشدند.
حماقت اصلی آنها این بود که پیشبینیِ بسیجِ گسترده مردم بر علیه خود را نمیکردند و دیگر اینکه جایگاه خودشان در نظر مردم را نمیدانستند. مردم شاهدِ ترورهای وحشیانه منافقین بودند و در آن زمان اینها را مثل داعشِ امروز میدیدند. واقعاً میتوان گفت که اینها در زمان خودشان مثل داعش عمل کردند. بنابراین مردم نمیتوانستند قبول کنند که اینها قدرت را در کشور به دست بگیرند. به خاطر این مسائل بود که مردم در همان یکی دو روز از اقصا نقاط کشور برای مقابله با حمله منافقین آمدند، آن هم در حالیکه اصلا نیازی به حضور این تعداد نیرو برای مقابله با منافقین نبود چراکه اینها آموزش نظامی ندیده بودند و به راحتی شکست خوردند. اینها با اولین مقاومت نیروهای ایرانی در مقابلشان به سرعت عقبنشینی کردند. شاید اگر در تنگه چهارزبر کمی ایستادگی میکردند میتوانستند سه چهار روز دوام بیاورند؛ اما به محض مشاهده مقاومت نیروهای ما به سرعت عقبنشینی و به سوی عراق فرار کردند.
*تمام مردم پیروزی عملیات مرصاد را با نام شهید صیاد شیرازی میشناسند. آیا شما خاطره ای از دیدار با ایشان دارید؟
من در عملیات مرصاد با شهید صیاد شیرازی مواجه نشدم؛ اما به خاطر دارم طی عملیات رمضان نمازخواندن ایشان را دیدم. ایشان آنقدر بااخلاص نماز میخواند که شیفتهاش شدم و هرگاه نام شهید صیاد میآید به یاد آن نماز میافتم. همچنین لحن ایشان در زمان اعلام رمز عملیاتها بسیار عارفانه و دلنشین بود. خلوص خاصی در رفتار ایشان بود که توصیف آن برایم آسان نیست. یک بار هم ما برای مصاحبه همراه با شهید حسین آذرنیا به دفتر شهید صیاد رفتیم. این مصاحبه حدود دو ساعت طول کشید و صحبتهای بسیار خوبی مطرح شد.
*تسنیم
ارسال نظر